تولد خاله جونی
دیروز تولد خاله جونی بود یعنی اینجانب پریشب که خونه بابا جون برای من تولد گرفتن تو یعنی جیگل خاله بخل من بودی وقتی مامانی و زن دایی جون ها کیک رو آوردن با شمع و اینا چون قبلش چراغ ها رو خاموش کرده بودیم تو با چشای درشت خوشملت و با تعجب به شمع ها و فشفشه ها نیگاه میکردی و با تعجب به صورت همه نگاه میکردی اونقدر با مزه بود که همه مون غش کرده بودیم از حرکتت بعدشم حمله کردی طرف کیک اخرش هم پریدی رو جعبه کادو و با دستای تپلی نازت میخواستی بازش کنی میدونی خاله جونی چقد دوستت داره ؟؟؟؟ اِ اِ اِ نمیدونی هوار تااااااااااااااااااااااااااااااا ...