فداي اون لالا كردن بي موقعت
پسملي امروزوقت آتليه داشتيم كه با ماماني ببريمت عكس بگيري
از بيمارستان كه برگشتم منتظر موندم تا تو و بابايي و ماماني از راه خونه آقا جون اومدين خونه مون با هم رفتيم خونه شما سه سوت لباسهاي خوشملت رو جمع كرديم و اماده ت كرديم كه بريم
فكر كن فكر كن مهياري دقيقا چند دقيقه مونده به اتليه جنابعالي در يك خواب ناز فرو رفتي
فداي اون چشماي ماهت
خلاصه رفتيم اونجا ديديم نهههههههههههههه اين پسلي حالا حالاها بيدار شدني نيست قرار آتليه رو براي يه روز ديگه گذاشتيم و دستامون از پاهامون درازتر برگشتيم
فكر كن حالا الان ماماني زنگ زده ميگه تا رسيديم خونه مهيار بيدار شده و حالا شاد و شنگول داره بازي ميكنه
جيگل طلاي من ، بايد به توصيه دايي جون عمل ميكرديم كه گفت پياده ببرينش كه نخوابه اخه تو پسملي ناز عادت داري تا سوار ماشين ميشي لالا ميكني
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی