آنچه گذشت
شلام جیگل خاله
امروز بالاخره با زن دایی جون بردیمت آتلیه برای سومین بار و تو منت سر ما گذاشتی یه کم به دلقک بازی های ما لبخند زدی تا عکاس باشی ازت عکس بندازه
بار دومی که رفته بودیم چنان اخمی کرده بودی که من و مامانی و بابایی هر چی پشت سر عکاسباشی دلقک بازی در اوردیم شما نخندیدی که نخندیدی
راستی جمعه برات آش دندونی پختیم فدای اون ٥ تا مرواریدت بشه خاله جون الهییییییییییییی
کلی هم کادوی خوشمل خوشمل گرفتی
دیگه اینکه جونم برات بگه الان دیگه میتونی بای بای کنی ، دست میدی ،میگی: کیه ، چیه و جیز ، به به ، آبه ،د د
الهی فداااااااای تو بشم از توپ فقط ت پ رو میگی
تازه شم میدونی خاله جونی دوستت داره هوار و شونصد تااااااااااااااااااااااااا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی